سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد که نوشتن یهود را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]

عشق

 من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم


واسه عشق بازی موجا قامتم یه بسترنرم


یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا


یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا


تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی


غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی


زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیرورو شد


برای داشتن عشقت همه جونم ارزو شد

 
تانفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه


ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه


اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی


اما تقایقی اومد از منو دلم گذشتی


رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا


من و دل اما نشستیم چشم به راهت لب دریا


دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی


لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی


دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره


ولی حتی وقت مردن باز سراغ تو میگیره


میرسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم


اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای میمونم!!!!!

 




امیر حسین صفائی ::: یکشنبه 87/11/13::: ساعت 12:28 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :1244
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
امیر حسین صفائی
این اولین کارم نیست من بازم وب دارم
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<